آهسته تا اين دشت را باران بگيرد
باشد كه بغض ابر هم پايان بگيرد

بگذار تا از تابش خورشيد چشمت
رنگين كماني در دلم امكان بگيرد

دوري نكن زيرا كه دوري مرگ سختي است
با بودنت اين دل سرو سامان بگيرد

تنها دعايت بعد رفتن از خداوند
باشد كه او هم مرگ را آسان بگيرد

در استخوانم درد تنهايي دويده
برگرد تا اين درد هم پايان بگيرد

مجتبي اصغري فرزقي (كيان)