دل پاييز ندارد غم جانكاه مرا
دل پاييز ندارد غم جانكاه مرا
رفتنی هستم ،اگرباز كنی راه مرا
رفتم،اما نرسيدم به تو،دريا نشدم
ماندي،اما نرساندی به خدا آه مرا
تو فقط پلك بزن،كار تو جاری شدن است
بغض اگر هست فشرده است گلوگاه مرا
بازهم پلك بزن،چشم تو لحنش آبی است
نقل كن در همه جا قصه ی كوتاه مرا
خاطرم نيست به چشم توچه شعری زيباست
كمی آواز بخوان گريه ی دلخواه مرا
***
شب خوبی ست،هوا طعم قشنگی دارد
نی بزن باز كه بدمست كنی ماه مرا
شعر از ناصر حامدی
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۰۷ ساعت توسط م مهر
|