من و دیوار - و دیوار- و دیوار... نشد
هیچ کس مثل من از پنجره بیزار نشد

بعد یک عمر دلم خواست که آزاد شوم
که به ناچار- به ناچار- به ناچار نشد

من نمی خواستم آواره این شهر شوم
چه کنم هیچ کسی درد خریدار نشد

به خدا خسته تر از زخم زبان های توأم
صبر کن- حوصله کن- دست نگه دار ...نشد

چند روز است که از خواب و خوراک افتادم
و کسی مونس من جز نخ سیگار نشد

نقشه دارم بنشینم و کمی فکر کنم
این که انگشت نمای همه ام کار نشد

راستش - از تو چه پنهان- طی این مدت کم
تهمتی رسم نبوده که به ما بار نشد

گفته بودم که تو می آیی و یک چایی داغ...
ولی از بخت بد حادثه انگار نشد

قسمت این بود - تو خورشید شوی، من شب تار
قسمت شب زدگان وعده دیدار نشد

شعر از سید علی شاه چراغ