با دوبال از بي هوايي هاي عشق
با دوبال از بي هوايي هاي عشق
فكر خوب پركشيدن داشت دل
خسته بود از هاي و هوي زندگي
از نفس شوق رهيدن داشت دل
فكر بدنامي خيال ترس داشت
از هوس بيرون پريدن داشت دل
توي بازار ي پر از مكاره ها
مايه ي دل را خريدن داشت دل
در مصاف شاخه هاي سبز عشق
يك دل سير آرميدن داشت دل
گاه در صحرا و دشت عاشقي
اشتياقي چون چريدن داشت دل
واي از آن روزي كه سر ميباخت او
از همه جز او بريدن داشت دل
كور بود و ناتوان در كار عقل
چشم بسته شوق ديدن داشت دل...
شعر از مژده ژیان
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ ساعت توسط م مهر
|