تو را در بغض طهران در امیرآباد گم کردم
تو را در کوچه ­های ­ سرد نوبنیاد گم کردم

تو را در جشن و رقص و پایکوبی بین مهمان­ ها
تو را در گریه ­های ­ میرِ بی داماد  گم کردم

تو را در گریه ­های­ صلح و آزادی غم و شادی
تو را در شعرها ، ای درد مادرزاد گم کردم

تو را در قهوه­ خانه ­ها ، تو را در دود قلیان­ ها
تو را در پشت میز کافه  ­ی میعاد گم کردم

تو را در سفره­ های­  هفت ­سین در لحظه ­­ ی تحویل
تو را در تُنگ ­ها ، ای ماهیِ ­ آزاد گم کردم

 ***

تو را در عصر سیمان ، عصر انسان­ های­ِ  ماشینی
تو را در شهر زندان ، این قفس­ آباد گم کردم

تو را در دشنه­ ای در دیس ،

در " دهانت را می ­بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می­ دارم
دلت را می­بویند
روزگار غریبی­ ست نازنین…  "
تو را در شاملو ، این قالب آزاد گم کردم

***

تو را در بیستون در تخت خسرو خواب با شیرین
تو را در ضربه­ های تیشه ­ی  فرهاد گم کردم

***

تو را در عصر مشروطه ، تو را در مجلس روسی
تو را در ضجّه ­های ­ یک زنِ معتاد گم کردم

تو را در جایگاه متهم در غُل و در   زن/ جیغ
تو را در دادگاه عدل استبداد گم کردم

تو را در بی کلاهی ­های­ شاپو پهلوی بَر دار
تو را در مسجد ناشاد گوهرشاد گم کردم

تو را در آخرین برداشت­ هایِ  نفی از منکر
تو را در گشت­ های ِ  کاملن ارشاد گم کردم

شعر از سید احمد حسینی