ای که در وقت عبادت، سجده گاهت سبز شد!
ای که در وقت عبادت، سجده گاهت سبز شد!
خون سرخت ريخت در محراب و جايت سبز شد!
در هواي گرم و سوزاني كه صحرا مرده بود
سبزه و گل پيش پايت در نهايت سبز شد
سرخی خونت دل سجاده را صد پاره کرد
سجده گاه پاکت اما تا قیامت، سبز شد
تیغ کین خصم تا فرق مبارک را شکافت،
جامه ی سرخ شهادت بر ولایت سبز شد
قصه ی زخم تو را شمشیر با خون می نوشت
زخم کاری بود و نامت زین روایت سبز شد
چونکه جاری گشت خون بر قامت رعنای تو
خون خجل شد سرخ گردد، بر ردایت سبز شد
آسمان روز ولايت نعـــــــــــــــــــره زد نام تو را
فصلهاي خشك و بي باران به پايت سبز شد
ناتوان بودم كه از نامت بگويم يك غــــــــزل
"يا علي" گفتم و در شعرم فصاحت سبز شد
اي دليل سبزي بستان و باغ و دشتهــــــــــا
شاخه ي طوبي هم از بهر رضايت سبز شد
در سحر خلوت گزیدم تا بگویم از تو شعر
از تو گفتم،گفته های من به غایت سبز شد*
شعر از مژده ژیان