رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها

گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک تک این پیرهن ها

بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم:
پندهای پیرمردان... شایعات پیرزن ها...

رفته بودی.. مثل اشک از چشم ها افتاده بودم
کاش برگردی که افتد باز اسمم در دهن ها

کیستی ای عشق؟ دور از امن آغوش تو این جا
بوسه معنایی نمی گیرد فراتر از بدن ها

کیستی ای عشق؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم
چیست فرق پیرهن های عروسی با کفن ها؟

***

حوض بی ماهی، حیاط برگریزان، چای بد طعم
باز با گلپونه ها "من مانده ام تنهای تنها"

شعر از علیرضا بدیع