به رسم بوسه چنان مست کن مرا روزی
که فوت کوزه گری را به "می" بیاموزی

چه اتفاق عجیبی ست عاشقی ! ناگاه
به خود می آیی و حس می کنی که می سوزی

به هر دری بزن ای اشک تا در این صحرا
برای روز مبادا نمی بیندوزی

چقدر بی تو زمین خورده ام ! به قامت من
حریر تربت خود را چه وقت می دوزی ؟

تو آفتابی و این از بزرگواری توست
که شعله شعله دل ذره را بیفروزی

شعر از  سید مهدی موسوی