من نمی خواستم آواره این شهر شوم
من نمی خواستم آواره این شهر شوم
چه کنم هیچ کسی درد خریدار نشد
به خدا خسته تر از زخم زبان های توأم
صبر کن، حوصله کن، دست نگه دار...نشد
چند روز است که از خواب و خوراک افتادم
و کسی همدم من جز لب سیگار نشد
نقشه دارم بنشینم و کمی فکر کنم
این که انگشت نمای همه ام، کار نشد
راستش، از تو چه پنهان، طی این مدت کم
تهمتی رسم نبوده که به ما بار نشد
گفته بودم که تو می آیی و یک چایی داغ ..
ولی از بخت بد حادثه انگار نشد
قسمت این بود، تو خورشید شوی- من شب تار
قسمت شب زدگان وعده ی دیدار نشد!
شعر از سید علی شاه چراغ
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۲/۱۵ ساعت توسط م مهر
|