بشنو پس از این دور و برت بوی جنون را
برهم بزن آرامش بیرون و درون را

خود را برسان تا جسد نیمه‌تمامم
تعقیب کن از پشت درت رده‌ی خون ر

سونامی خاموش نگاه تو شکسته است
در هر طرفم پنجره و سقف و ستون را

تقدیم تو شعرم، هیجانم، تب و تابم
بخشیدمت ای زن! صدف این حلزون را

...

آمیخته نُستالژی وسوسه باری
با جان و دلم غلغله‌ی بوقلمون را...

شعر از سهراب سیرت( شاعر افغانستان )