رد می شود ز کوچه ی بی تابی ام هنوز
می تابد از دریچه به بی خوابی ام هنوز

مبهوت مانده است به دنبال آن نگاه
پلکی نمی زند شب مهتابی ام هنوز

زاینده رود من شبی از اصفهان گذشت
روزی که باز گردد... مرغابی ام هنوز

ماهی شد و کنار نیامد، زدم به آب
موجش گذشت از من و گردابی ام هنوز

می خواستم بگیرمش امّا پرید و رفت
دنبال آن پرنده ی چشم آبی ام هنوز

شعر از جواد زهتاب