آقا بیار روی سرم یک طبیب را
از یاد برده ام به خدا طعمَِ سیب را

وقتی که عاشقانه همش روی دامنش
هر دفعه دیده ام سر هر نانجیب را

کار من از دعا و توّسل گذشته است
شیطان گرفته روی سرش یک صلیب را

قبل از نبرد بین من وشخص دیگری
درخواست می کند که ببوسد رقیب را

می بینمش ، و می شُمُرَم توی خلوَتَم
دندانهای خورده به اندام سیب را

با اینهمه هنوز دلم پیش او گروست
با اینهمه هنوز عاشقم حسی عجیب را.

شعر از یوسف خورشیدی