افتاده دو چشمان تو در مردمک من
افتاده
دو چشمان تو در مردمک من
انگار اثــــر کـــــرده دوباره کلک من
تو کودک
گستاخ و منم ظرف سفالی
هی لــج نکن و سنگ نزن بر ترک من
صد
مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق
افسوس کــــه یک بــار نکردی کمک من
رد شد
دل پوشالی و ناپاک و دورنگت
در ساد ه ترین مرحـله های ِ محک من
گفتی که
به جز شمع تنت شعله ندارم
با شعله ی کی سوخته ای شاپرک من
طی شد
همه ی عمرم و افسوس نبوده
یک خاطــــره در زندگــــــــی مشترک من
رفتی من
ِ بی خاطره در خویش شکستم
درنامـــه نوشتــــم نگزیده است کک من
باز
آمده ای سوی دلم مثل گذشته
آهنگ جدایـی نزنی نی لبک من...
شعر از صادق فغانی
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۱/۰۳ ساعت توسط م مهر
|