در زمانهای که حتا، گریه هم نمیتوان کرد
در زمانهای که حتا، گریه هم نمیتوان
کرد
یا گلایهی غریبی، از زمین و آسمان کرد
سردی شرارهها را، غصهی دوبارهها را
قصهی ستارهها را، با که میتوان بیان کرد؟
تا به کی در این شب سرد، با زبان شعلهپرورد
میشود که از سر درد، شِکوه از غم زمان کرد؟
«یاعلیمدد» به درویش، هیچکس نگفته
زین پیش
زان سبب غم دل خویش، باید از همه نهان کرد
بیقلنداران آبی، دوستان آفتابی
آنچنان هوایم ابریست، که بیان نمیتوان کرد
در هجوم خشکسالی، دستم این همیشه خالی
هرکسی رسید تنها، زُل زد و نگاهمان کرد
گرچه من شبی خودم را، پیش تو گذاشتم جا
روز بعد دیدم اما: باز یک نفر زیان کرد
ای بهار من چه میشد؟! خوب بود اگر که
میشد
در میان بازوانت، چون پرنده آشیان کرد
شعر از سهیل محمودی
+ نوشته شده در ۱۳۸۲/۰۵/۲۸ ساعت توسط م مهر
|