شبیه بهاری که گُل می‌کند
دلم را دلت کنترل می‌کند

پُر اندیشه بودم به جمع‌ ادب
مرا یاد‌ِ تو باز شُل می‌کند

به خود گفته‌ام بوی معنا تویی
وجودت مرا عقل‌ کُل می‌کند

شبیه پری حاضر و غایبی
دو چشمِ تو قحط‌الرُجُل می‌کند

کلوچه‌ فروشی که شیرینی ات
فقط بچه‌ها را تُپُل می‌کند

برو ای عروس‌ جفاکار‌ شعر
نگاه‌ِ تو کار‌ِ مغول می‌کند

شدم نردبانت که بالا روی
بخواهی دلم خویش پُل می‌کند

شعر از جعفر سید