در لابه لای گیسوان لایزالی ات
در لابه لای گیسوان لایزالی ات
گم می شوم دوباره در آشفته حالی ات
بانو ! بخند تا به عشقت مبتلا شوم
من دلخوشم به خنده های احتمالی ات
از روزهای رفته ات حتی بدون من ! ...
با من سخن بگو به لهجه ی شمالی ات
این چندمین شب است تو را پرسه می زنم؟؟؟
این چندمین شب است که من در حوالی ات ...؟؟؟
حالا دلم پر است از این "حال" ناگزیر
بانو ! دلم گرفت از این جای خالی ات
گفتی که مرد آرزوهایت سوار بر ...
حالا کجاست شاهزاده ی خیالی ات؟؟؟
از عشق جز گناه چیزی عایدم نشد ...
نفرین به چشم تو و ابروی هلالی ات
بعد از تو قاتل تمام شعرها شدم ...
دیگر امید نیست به من ِ لاابالی ات
شعر از حامد نصیری
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۴/۲۵ ساعت توسط م مهر
|