در لابه لای  گیسوان  لایزالی ات
گم می شوم دوباره در آشفته حالی ات

بانو ! بخند تا به عشقت مبتلا شوم
من دلخوشم به خنده های احتمالی ات

از روزهای  رفته ات  حتی بدون من ! ...
با من سخن بگو به لهجه ی شمالی ات

این چندمین شب است تو را پرسه می زنم؟؟؟
این چندمین شب است که من در حوالی ات ...؟؟؟

حالا دلم پر است از این  "حال"  ناگزیر
بانو ! دلم گرفت از این  جای  خالی ات

گفتی که مرد آرزوهایت سوار بر ...
حالا کجاست شاهزاده ی خیالی ات؟؟؟

از عشق جز گناه چیزی عایدم نشد ...
نفرین به چشم تو و ابروی هلالی ات

بعد از تو قاتل تمام شعرها شدم ...
دیگر امید نیست به من ِ  لاابالی ات

شعر از حامد نصیری