آه از نهادم بر نمی خیزد،من مرده ام در آرزوهایم
آه از نهادم بر نمی خیزد،من مرده ام در
آرزوهایم
من ساحلی هستم که یک عمراست،دل بسته ی امواج دریایم
تقدیر چون نامادری بی رحم،افسوس هایم را
دوچندان کرد
ای کاش میشد رفت ،از اینجا، افتاده اما از رمق پایم
بیزار بیزارم از این دنیا،غم در دلم همواره
پا برجاست
تکراری از امروز و دیروز است،صبح پر از اندوه فردایم
فرقی ندارد آسمان اینجا، با آسمان شهرهای
دور
وقتی که دل تنگم ،که دلگیرم، وقتی پر از آیا و امایم
بیدارم اما خواب می بینم، خوابم ولی بیدار
بیدارم
از بس که تنها مانده ام در خود،تلخ است دیگر طعم
رویایم
شعر از الهام دیداریان
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ ساعت توسط م مهر
|