من خود نمی روم دگری می برد مرا
 
نابرده باز سوی تو می آورد مرا

 
كالای زنده ام كه به سودای ننگ و نام
 
این می فروشد آن دگری می خرد مرا

یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود
 
گرگی به گله می زند و می درد مرا

 
در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
هیزم شكن برای چه می پرورد مرا ؟

 
عمری است پایمال غمم تا كه زندگی
 
این بار زیر پای كه می گسترد مرا

 
شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
 
چندانكه می خورم غم تو ، می خورد مرا

 
قسمت كنیم آنچه كه پرتاب می شود
 
شاخه گل قبول تو را ، سنگ رد مرا

شعر از حسین منزوی