گنجشک می شوی که کمی شیطنت کنی
گنجشک می شوی که کمی شیطنت کنی
آماده ای لباس عروسی تنت کنی
امشب تمام گریه غزل های کهنه را
باید فدای لحظه ی گل چیدنت کنی
باید ردیف دست کسی را به غیر من
امشب وبال قافیه ی گردنت کنی
دیگر به چشم خیس تو خوابی نمانده است
این چشمه واقعی ست سرابی نمانده است
باید تمام خاطره هایم هدر شود
باید حدود فاصله ها بیشتر شود
من شاخه ام ... و او شده گنجشک قصه ام
وقتش رسیده از دل این شاخه پر شود
من می روم لباس عروسی تنت کنی
وقتش رسیده پر بزنی... شیطنت کنی
شعر از مهتاب یغما
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۷/۲۰ ساعت توسط م مهر
|