درست مثل همیشه، اوایل خرداد
دوباره درد غریبی به جان من افتاد !

غروب دهکده و عطر خاک و گندمزار
برای از تو سرودن بهانه دستم داد

اگرچه عشق تو هرگز به داد من نرسید
دوباره از " تو " نوشتم که هرچه بادا باد !

به شوق عشق تو می آیم و یقین دارم
که باز، می کشی ام سمت ناکجا آباد

کنار عکس قشنگ تو مرد، باور کن
کسی که آخر شعرش، شکسته جان می داد !

شعر از علی اکبر سلیمانی