این جاده ها که حوصله را سر می آورند
مقصد اگر تو باشی ، پر در می آورند

گاهی به هیات گلی و گاه شکل ماه
کی ساحران ز کار تو سر در می آورند

تو زردکوه و کوهنوردان کهنه کار
از تو مثال های مکرر می آورند

بر سینه ات کرفس دم برف، عشوه کرد
کم کم زمرد از دل مرمر می آورند

از شانه های مرتفعت هر چهار فصل
عطارها گیاه معطر می آورند

نذر امامزاده دو خاتون چشم هات
زوار سر سپرده کبوتر می آورند

در دامن تو کوه گل سرخ پا گرفت
از باغ تو گلاب به قمصر می آورند

از خشت خشت قالی چالشترت هنوز
گلبوته های سر کج ، سر بر می آورند

افسانه های دلکش و آوازهای خوش
نی را به شور برده و شکر می آورند

حیدر بگ ! آنقدر که خوشی مشتلق بده
بر مادیان سرخ ، "سمن بر " می آورند

ای سرزمین مادری ! از باغ های تو
هرفصل ، شعر - میوه ی نوبر می آورند

شعر از کبری نوسوی قهفرخی