بگذر و در حـــــــریم دل رنج قدم دوباره کن
بگذر
و در حـــــــریم دل رنج قدم دوباره کن
آب بر آتشـــــــــــــــم مزن سوختنم نظاره
کن
دست
بکش به موی من ، ای همه آرزوی مـن
مزرع ســـــبز سینه را شعله ور از شراره
کن
وصل
نجــــــویم از شبت ، عشق نبویم از لبت
تا به سحــــــــر ورق بزن زخم دلم شماره
کن
گـــــــوش
بده به نای دل ، مالک دل خدای دل
تیشه نزن به پای دل ، بلکه حصـــــار پاره
کن
شکوه
از این هوا مکن ، جز در عشق وا مکن
دست مــــــــرا رها مکن ، راه نما و چاره
کن
هیـــــــچ
نمانده چاره ام ، از شب بی ستاره ام
تشنه ی یک اشاره ام ، باز بیا اشـــــــــاره
کن
شعر از راحله یار
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۰۳ ساعت توسط م مهر
|