بگذر و در حـــــــریم دل رنج قدم دوباره کن
آب بر آتشـــــــــــــــم مزن سوختنم نظاره کن

دست بکش به موی من ، ای همه آرزوی مـن
مزرع ســـــبز سینه را شعله ور از شراره کن

وصل نجــــــویم از شبت ، عشق نبویم از لبت
تا به سحــــــــر ورق بزن زخم دلم شماره کن

گـــــــوش بده به نای دل ، مالک دل خدای دل
تیشه نزن به پای دل ، بلکه حصـــــار پاره کن

شکوه از این هوا مکن ، جز در عشق وا مکن
دست مــــــــرا رها مکن ، راه نما و چاره کن

هیـــــــچ نمانده چاره ام ، از شب بی ستاره ام
تشنه ی یک اشاره ام ، باز بیا اشـــــــــاره کن

شعر از راحله یار