هزار حنجره دارد دلم و يك آواز
هزار حنجره دارد دلم و يك آواز
ولي شكسته دو بالم دريغ يك پرواز
شكسته بهت مرا گر چه باز با لبخند
نمي شود ز تحير دوباره نطقم باز
عجب گناه بزرگي ولي خيالي نيست
فتاده خون من اينك به گردن اين ناز
چگونه مي شود از انتظار برگشتن
چرا پشت به دشمن نمي كند سرباز
زمان آمدنت را جواب ترديد است
كه اشك شوق من آمد به ياري اين راز
سرم به عشق چه گرم است هر چه بادا باد
حساب درصد زخمش نمي كند جانباز
شعر از حمیدرضا نادر
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ ساعت توسط م مهر
|