بعد از تو بیرون راندم از دل ، راز خود را هم
این روزها شاید شکستم ساز خود را هم

آن قدر دنیا تار شد در پیش چشمم که
از یاد بردم پنجه ی شهناز خود را هم

دیگر برای باختن چیزی نخواهم داشت
سالارم و گم کرده ام آواز خود را هم

ایرانم و ته مانده ی یک امپراتوری
کم کم به آتش می کشم شیراز خود را هم

مرگ است در تنهایی و از دست خواهم داد
مانند شاهی ، آخرین سرباز خود را هم

شعر از کبری موسوی قهفرخی