دوباره ظلمتیان تنگهی سحر بستند
دوباره ظلمتیان تنگهی سحر بستند
شبانه کشتن خورشید را کمر بستند
زبام یشم فلک شام را ندا دادند
بهقصر سبز افق بر سپیده در بستند
به آبگیر فلق قوی صبح را با خشم
بلور سینه شکستند و بالوپر بستند
چواسب نقرهئی بامداد شیهه کشید
بهدشت شیری مشرق ره گذر بستند
برای همدلی آفتاب در تبعید
ستارهسوختگان مفرش سفر بستند
در اوج قلهی شب کولهبار بگشودند
کمند حادثه بر صخرهی ظفر بستند
هدف رهایی روز است و روشنایی نور
که این خدنگقدان قامت خطر بستند
به پیک همت ما میرسد سوار طلوع
اگرچه ظلمتیان تنگهی سحر بستند
شعر از خسرو احتشامی هونه گانی
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۰۸/۳۰ ساعت توسط م مهر
|