دیدی چه زود روی دلم پا گذاشتی
بر آه عاشقانه ام اما گذاشتی

دیدی چه زود پنجره ی اشتیاق را
در حسرت سپیده ی فردا گذاشتی

دیدی چه زود کوچه به بن بست ختم شد
پشت در خیال مرا جا گذاشتی

دیدی چه زود پرده ی رسوایی مرا
در چارسوی غم به تماشا گذاشتی

دیدی چه زود شعله ی شوقت فرو نشست
دیدار را در آینه تنها گذاشتی

دیدی چه زود جاده به پایان خود رسید
در گردباد خاطره ام وا گذاشتی

دیدی چه زود شیشه ی سوگندها شکست
میعاد در سراچه ی رویا گذاشتی

دیدی چه زود با سخن حاسدان ز بیم
با این شتاب روی دلم پا گذاشتی

شعر از خسرو احتشامی هونه گانی