باز آمدی که قلب مرا زیر و رو کنی ؟
با حرف عشق زخم دلم را رفو کنی

تا مطمئن شوی که ازعشقت شکسته ام
هی حال و روز قلب مرا پرس و جو کنی

این رسمش است ، بی خبر از من جدا شوی
اما گلایه از من بی آرزو کنی ؟

از سر گذشته آب ،چرا فکر می کنی
این آب ِ رفته ای است که باید به جو کنی

از شاخه های عشق ، چو گل چیده ای مرا
عطری دگر نمانده برایم که بو کنی

گفتم که بی تو هم دلم آرام و سرخوش است
کم مانده بود دست دلم را تو رو کنی

در کوله بار خاطره هایت به دوش من
جز گریه هیچ نیست ، اگر جستجو کنی . . .

شعر از مرضیه خدیر