تو آمدی که شده غصّه ها فراموشم...
يقين که باز تو را می کشم در آغوشم...

دو استکان غزل تازه هست در چشمت...
"دو استکان غزل تازه دم" که می نوشم !

چقدر حرف برای تو دارم آه تو هم...
... چقدر حرف برایم،که در درِ گوشم

چه ساده عطر تن تو مرا به هم زد و باز...
نگاه کن به وجودم که مست و مدهوشم

دوباره گم شده ام در میان وزن تنت...
تَ تن تَ تن تَ تَ تن تن تَ تن تَ تن کوشم؟؟

شعر از سالار حکیمی جقه