تو آمدی که شده غصّه ها فراموشم...
تو آمدی که شده غصّه ها فراموشم...
يقين که باز تو را می کشم در آغوشم...
دو استکان غزل تازه هست در چشمت...
"دو استکان غزل تازه دم" که می نوشم !
چقدر حرف برای تو دارم آه تو هم...
... چقدر حرف برایم،که در درِ گوشم
چه ساده عطر تن تو مرا به هم زد و باز...
نگاه کن به وجودم که مست و مدهوشم
دوباره گم شده ام در میان وزن تنت...
تَ تن تَ تن تَ تَ تن تن تَ تن تَ تن کوشم؟؟
شعر از سالار حکیمی جقه
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ ساعت توسط م مهر
|