شدم انگشتنما از روش دلبریات
شدم انگشتنما از روش دلبریات
دست بردار از این شیوه غارتگریات
دیگران مدّعی دوستی و من خاموش
کشت ای دوست! مرا این همه خوشباوریات
گیسوان تو و این فوج سیاهی لشکر!
هیچ تردید نمانده ست به بازیگریات
گفتمت این همه عاشق! تو خودت قاضی باش
همهی شهر به هم ریخته از داوریات
باز فتوا بده و خون مرا جاری کن
گرچه ثابت شده امروز به من کافریات
گاهی از کشتهی خود یاد کن و گاه نکن
قانعم من به همین سر زدن سرسریات
آمدی کهنهترین زخم مرا تازه کنی
آفرین بر تو و بر این همه نوآوریات
شعر از دادیار حامدی
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ ساعت توسط م مهر
|