قرار بود، به دلها كمي قرار بيايد
قرار بود، به دلها كمي قرار بيايد
قرار بود، كه اسباب پاي كار بيايد
قرار بود نرنجد دلي ز گفتن حرفي
قرار بود، سر عقل روزگار بيايد
قرار بود كه ديگر قفس نداشته باشيم
و گل به بدرقه ی سيم خاردار بيايد...
قرار بود اگر صبر داشته باشيم
براي تمشيت کار يك سوار بيايد
قرار بود كه بعد از هزار و سيصد و اندي
درخت صلح و عدالت كمي به بار بيايد
قرار بود سري بي گنه به دار نباشد
قرار بود فقط تا به پاي دار بيايد
قرار بود خدا باشد و محبت مردم
قرار بود وطن هم در اين شمار بيايد
براي آنكه بدانيم رنگ سبز چه زيباست!؟
قرار بود كه بعد از خزان بهار بيايد
قرار بود كه عاشق شدن گناه نباشد
قرار بود كه احساس هم به كار بيايد
قرار بود كه « كيوان » ما به مدرسه ي عشق
به پاي خويش، و از روي اختيار بيايد
چه زود قول و قرار گذشته رفت ز يادت
قرار بود دلت با دلم كنار بيايد
شعر از ریما محمدی
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۱۱ ساعت توسط م مهر
|