احساس نسل خط خطی ام بی بهار مرد
مثل تاتر پیر که بی لاله زار مرد

تاریخ مصرف همه ء خنده ها گذشت
تا هفت پشت خندهء بی اعتبار مرد

گردن زدند غیرت مردان قصه را
بعدش قداست و شفقت آشکار مرد

باور نکرد تا که به چشم خودش ندید
نسلی که با مداخلهء نیش مار مرد

در گوش های باکرهء نسل منقرض
فریاد چنگ و نالهء تلخ سه تار مرد

در جنگ نابرابر بین دروغ و راست
اینبار هم حقیقت بی اقتدار مرد

نوروز کهنه شد ، و کسی ملتفت نشد
یلدا و فال حافظ و بغض انار مرد

این زخم های کهنه ء ما ، هم نیامد و...
ترمز برید حادثه... صبر و قرار مرد

هی داغ روی داغ ، پلاسید زندگی
از بس که بی هوا وسط گیر و دار مرد

پوسید باورش، به جنون اعتراف کرد
پروانه!...ناشیانه و زیر فشار مرد

چون کبک سربه خاک فرو کرد و دم نزد
وجدان نسل مرده ءمان آشکار مرد

در جنگ اعتماد و خیانت به سادگی
احساس گیجمان وسط انفجار مرد

لبخند با سی و نه و نه عشر تب شبی
در انعکاس گریهء گاهی گدار مرد

تاریک مغرضانهء این آسمان قبول
اما چرا ستارهء دنباله دار مرد؟!

شاعر به باد رفت و غزل هاش سکته کرد
چون شعر نفله شد ، کلمات قصار مرد

این شعر هم خدای غزل رحمتش کند
با اسم رمز بی خودی _"مستعار"... مرد...

شعر از بنفشه ابوترابی