کم کم شکسته شد، جبروت صدای تو
کم کم شکسته شد، جبروت صدای تو
طاووس پر افادهی مغرور ، وای تو
تو بی پناه عالم و این کودکان خواب
بر شانه بستهاند، طلسم دعای تو
من از کدام سو ، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس ، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت داد و ستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو
شعر از عبدالجبار کاکایی
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۰۵ ساعت توسط م مهر
|