اين ميز، اين گلدان خواب آلوده ي خالي
اين
ميز، اين گلدان خواب آلوده ي خالي
اين صندليهاي نشسته بر گل قالي
آن
سوترك، ردي ز چشمان گذر كرده
اين سو، من بيچاره ي مغرور پوشالي
از
رفتنت شايد كه يك ساعت گذشت، اما
شايد كه يك ماه است و شايد هم شده سالي
من پر
شدم از چشمهاي سميت، يكبار
آن چشمها، آن وعده هاي ترد و تو خالي
لبهاي
تو با رفتنت حتي درون قاب
ديگر نمي پرسند از من حال و احوالي
از جمله
ي من دوستت دارم، در اين دفتر
من ماندم و آن سوي تو، مانده فقط دالي
يك جفت
بال، اينجا، از آن پرواز جا مانده
من مرده ام، ديگر نمي خواهم پر و بالي
شعر از سارا پرتو
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۲/۲۱ ساعت توسط م مهر
|