اصرار های گشنگی ات سیر می شود
وقتی برای "زن" شدنت دیر می شود

وقتی تمام درد جهان در گلوی توست
بغضی که ریشه کرده زمینگیر می شود

از اینهمه تَرک که به روحت نشانده عمر
یک "زن" کنار فاجعه تصویر می شود

با اینهمه توان که نداری به دستهات
می ترسی از زمانه که پاگیر می شود

از بس که له شدی وسط این مچاله ها
هر موش مرده ای به چشت شیر می شود

از صفحه ء چروک شناسنامه ات بپرس
این "زن" چه کرده کاینهمه تحقیر می شود

ده برگ بوده دفتر پیشانی ات و َ تو
خواب بدی که یکسره تعبیر می شود

قرآن که بسته شد سر سجاده گریه کن
کآخر خدای کاغذی ات پیر می شود

هر واژه اش صلیب به آتش کشیده ایست
این شعر ِتلخِ ساده که تحریر می شود

شعر از بنفشه ابوترابی