یک خواب خیس و داغ میانِ ملافه ها
یک خواب خیس و داغ میانِ ملافه ها
تصویر
ناشیانه ی یک بچّه اژدها
یک جفت چشم زرد... و یک هیکل عجیب
که
زیر تختخواب تو افتاده بیصدا
: » زیر پتو برو و چشاتو ببند. خب؟
مامان
همین اتاق کناریه به خدا «
امشب ولی... نه!
حال هیولا کمی بد است
با
پا دوباره تخت تو را کرده جابه جا
شاید کمی بزرگ شده، درد میکشد
شاید
شکسته زندگی اش زیر دست و پا
پا شو ببین نشسته چه جوری كنار تخت
پا شو
پا شو
پا شو نگاه کن که چه جوری نشسته است ↓
با
چشمهای غمزده و شاخِ تا به تا
■■■
یک شب اتاقِ کوچکِ تو خسته میشود
کابوس
از ملافه ی تو میشود جدا
چیزی درون زندگی ات گریه میکند
و
پاک میکنی شبحِ خیسِ بچّه را
شعر از الهام میزبان
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۸/۲۱ ساعت توسط م مهر
|