بهار حرف کمی نیست، ما نمی فهمیم
بهار حرف کمی نیست، ما نمی فهمیم
زبان تازه تقویم را نمی فهمیم
درخت پا شد و زخم زمین مداوا شد
هنوز چیزی از این حرف ها نمی فهمیم
چرا از آب نگفتن؟ چگونه نشکفتن؟
چگونه این همه اعجاز را نمی فهمیم
نشسته بر سر هر کوچه یک تذکر سبز
دلا! قبول نداریم، یا نمی فهمیم؟
نگاه باغ پر از بازی پرستوهاست
دل عبور نداریم تا نمی فهمیم
زمان، زمان بروز صفات باران است
چگونه باز نگوییم ما نمی
فهمیم؟
شعر از محمد علی شیخ الاسلامی
+ نوشته شده در ۱۳۷۹/۰۵/۲۵ ساعت توسط م مهر
|