مرا گویی كه چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

حديث عاشقي بر من رها كن
تو ليلی شو، كه من مجنونم ای دوست

به فريادم ز تو هر روز، فرياد!
از اين فرياد روز افزونم ای دوست

شنيدم عاشقان را می‌نوازی
مگر من زان ميان بيرونم ای دوست

نگفتی گر بيفتی گيرمت دست!؟
ازين افتاده تر كه‌اكنونم ای دوست؟!

غزل‌های نظامی بر تو خوانم
نگيرد در تو هيچ افسونم ای دوست

شعر از نظامی