از دور بدیدم آن پری را
از دور بدیدم آن پری را
آن رشک بتان آزری را
در مغرب زلف عرض داده
صد قافله ماه و مشتری را
بر گوشهی عارض چو کافور
برهم زده زلف عنبری را
جزعش به کرشمه درنوشته
صد معجزهی پیمبری را
تیر مژه بر کمان ابرو
برکرده عتاب و داوری را
بر دامن هجر و وصل بسته
بدبختی و نیکاختری را
ترسان ترسان به طنز گفتم
آن مایهی حسن و دلبری را
کز بهر خدای را کرایی؟
گفتا به خدا که انوری را
شعر از انوری ابیوردی
+ نوشته شده در ۱۳۷۶/۰۷/۲۲ ساعت توسط م مهر
|