پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد
خرقه آتش زد و در حلقهی دین بر سر جمع
خرقهی سوخته در حلقهی زنار نهاد
در بن دیر مغان در بر مشتی اوباش
سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد
درد خمار بنوشید و دل از دست بداد
میخوران نعرهزنان روی به بازار نهاد
گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر
گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد
من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود
گلم آن است که او در ره من خار نهاد
شعر از شیخ فریدالدین عطار
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۲۱ ساعت توسط م مهر
|