بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
اندیشه کن ز حال دل دردناک ما
زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک
این سبزهای که سر زده از روی خاک ما
مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن
کاین حسن تست از اثر عشق پاک ما
بیرون دویدهایم ز محنت سرای غم
معلوم میشود ز گریبان چاک ما
وحشی ریاض همت ما زان فزونتر است
کاوراق سبز چرخ شود برگ تاک ما
از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما
خنجر به جای برگ برآرد درخت ما
الماس ریزه شد نمک سودهی حکیم
در زخم بستن جگر لخت لخت ما
با اینهمه خجالت و ذلت که میکشم
از هم فرو نریخت زهی روی سخت ما
زورق گران و لجه خطرناک موجه صعب
ای ناخدا نخست بینداز رخت ما
وحشی تو بودی و من و دل، شاه وقت خویش
آتش فکند شعلهی گلخن به تخت ما
شعر از وحشی بافقی
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۲۱ ساعت توسط م مهر
|