باز بغضم شده سد یا تو رقیقی ، نفسم!؟
رو به تلخیـــست چرا ثانیه های ملسم؟

ســیری از سـِـیر در آبادی چشـمت!؟ هرگز
نزنی پلک کـه شوریده سـری بوالهوســـم

چار سویم که نباشی برهـــوت غم توســت
میکند زیر و زبر، خار وخس ِ پیش و پسم

می شوم هر چه در آئینه ی حـسرت تکثـیر
تنگ تـر می شود انگار فــضای قفـــسم

شور عشقت شده آویزه ی هر واژه - یقـین
درد شــیرین تو آمیخته با شعـر گـــسم

روشـنم کـن که برای دل مـن میـــمانی
همدمم نیـست مگر ســایه ی فریاد رســم

شعر از جعفر لاهوتی