موجموج خزر از سوگ سيهپوشاناند
موجموج خزر از سوگ سيهپوشاناند
بيشه دلگير و گياهان همه خاموشاناند
بنگر آن جامه كبودان افق صبحدمان
روح باغاند كز اين گونه سيهپوشاناند
چه بهاريست؟ خدا را، كه در اين دشت ملال
لالهها آينة خون سياووشاناند
آن فرو ريخته گلهاي پريشان در باد
كز مي جام شهادت همه مدهوشاناند
نامشان زمزمة نيمه شب مستان باد
تا نگويند كه از ياد فراموشاناند
گر چه زين زهر سمومي كه گذشت از سر باغ
سرخ گلهاي بهاري همه بيهوشاناند
باز در مقدم خونين تو، اي روح بهار!
بيشه در بيشه درختان همه آغوشاناند
شعر از محمدرضا شفيعي كدكني
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۱۸ ساعت توسط م مهر
|