شکوفه می زند امشب ، درختِ پیر خیالم
شکوفه می زند امشب ، درختِ پیر خیالم
که مرهمی شده قلبت ، به زخم کهنه ی بالم
دمیده روح جدیدی ، درون دفتر ِ شعرم
جواب مثبت و آری ، که داده ای به سوالم
تمام قافیه ها شاد ، لبم به روی لبانت
...
بگو به شعر بنــازم و یا به بوسه ببـــالم
؟؟
شبی که خاطره هایش ، همیشه زنده و جاری
میان دفترِ شعرم و لحظه لحظه ی سال ام
تو آمدی و عوض شد ... تمام ِ قافیه هایم
!
که حکم ساده ی تغییر تو داده ای به روالم
تو آمدی و گذر کرد ، گذشته های غم انگیز
تو آمدی و عوض شد ، زبانِ ماضی ِ حال ام
لبم به روی لبانت ! زبانِ ساده ی عشق است
تو آمدی که بمانی .... میان ذهن و خیالم
!
شعر از احسان حمزه ای
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۳/۱۵ ساعت توسط م مهر
|