شکوفه می زند امشب ، درختِ پیر خیالم
که مرهمی شده قلبت ، به زخم کهنه ی بالم

دمیده روح جدیدی ، درون دفتر ِ شعرم
جواب مثبت و آری ، که داده ای به سوالم

تمام قافیه ها شاد ، لبم به روی لبانت ...
بگو به شعر بنــازم و یا به بوسه ببـــالم ؟؟

شبی که خاطره هایش ، همیشه زنده و جاری
میان دفترِ شعرم و لحظه لحظه ی سال ام

تو آمدی و عوض شد ... تمام ِ قافیه هایم !
که حکم ساده ی تغییر تو داده ای به روالم

تو آمدی و گذر کرد ، گذشته های غم انگیز
تو آمدی و عوض شد ، زبانِ ماضی ِ حال ام

لبم به روی لبانت ! زبانِ ساده ی عشق است
تو آمدی که بمانی .... میان ذهن و خیالم !

شعر از احسان حمزه ای