بهار رفته، خدا رفته، عشق من رفته
بهار رفته، خدا رفته، عشق من رفته
چقدر گریه کنم؟ آه! واقعا رفته
و بازعقربه ها مثل پتک می کوبند
تمام ثانیه های شما به زن رفته
خدا کند نرسم پس بخواب ساعتِ شوم
همیشه گریه نمودست تا ترن رفته!
و دختری که لباس سپید ... پوشیده
و مرد تا ابدالدّهر در کفن رفته
و زن که پرچم خود را به قلّه کوبیده
و مرد خسته، تا آخر لجن رفته
و چشم مرد به یک راه پوچ خیره شده
و زن که هر دفعه قبل آمدن رفته!
شعر از سید مهدی موسوی
چقدر گریه کنم؟ آه! واقعا رفته
و بازعقربه ها مثل پتک می کوبند
تمام ثانیه های شما به زن رفته
خدا کند نرسم پس بخواب ساعتِ شوم
همیشه گریه نمودست تا ترن رفته!
و دختری که لباس سپید ... پوشیده
و مرد تا ابدالدّهر در کفن رفته
و زن که پرچم خود را به قلّه کوبیده
و مرد خسته، تا آخر لجن رفته
و چشم مرد به یک راه پوچ خیره شده
و زن که هر دفعه قبل آمدن رفته!
شعر از سید مهدی موسوی
+ نوشته شده در ۱۳۷۶/۰۵/۱۵ ساعت توسط م مهر
|