اي شادماني! شادي ات بود آرزويم
اي گريه! ديگر دست بردار از گلويم

اي ترس ديگر در دلم جايي نداري
اينبار بايد حرف قلبم را بگويم

نام تو مثل قطره اي باران فروريخت
برساقه ي پژمرده ي بي رنگ و رويم

زيبا شدم ...از عطر و بويم بازگشتند
پروانه هاي مست از هرجا به سويم

من تشنه بودم تشنه ي ديدار اما
آيينه را برداشتند از روبه رويم

حالا زمين سبز است سبزي پرتلاطم
رنگ بهاري تازه دارد سرزمينم!

شعر از شیرین خسروی