حال مرا اگر که بپرسید ... بهترم
این روزها که فکر تو افتاده از سرم

دنیا درون جمجمه ام رقص می کند
گویا کنار اسکله ها توی بندرم

من نذر کرده ام اگر از خاطرم روی
با پای خود پیاده روم تا خود حرم

روزی به دور اسم شما خط کشیدم و
امروز پاک میکنم از توی دفترم

می خواستم که مرهم درد پدر شوم
شرمنده ام که پیش غمش کم می آورم

آنقدر پشت پا  زده این زندگی به من
حتی نشد عصا بشوم دست مادرم

»» اسفند ماه  بود تو را دیده بودم و ...
گفتم اگر ... اگر که خدا خواست ، همسرم ... ««

روزی قرار بود که ما  »مال هم«  شویم
حالا  تو مال دیگر و من مال دیگرم

عشقت تمام زندگی ام را به باد داد
پیروز شد سپاه شما در برابرم

حالا که چند سال از آن روزها گذشت
اسم تو را گذاشته ام روی دخترم

***

بعد از تو سالهاست که سیگار می کشم
یعنی هنوز فکر شما هست در سرم

شعر از حسین نصیری