چون جنگل ِ آتش زده بی حوصله ای تو
با هر وزشی سمتِ تباهی یَلِه ای تو

از دور تماشا نکن اینطور دلم ریخت !
آبستن تکراری یک فاصله ای تو

بندِ دل ِعشاق بریده است تمامی
تنها گره کور در این سلسله ای تو

بر باد نده زلف پریشان خودت را
تن رعشه ی  پنهانی هر زلزله ای تو

هم دوست و هم همنفس راهزانانی
هم سفره ی ناجور در این قافله ی تو

من می روم از دور تماشای تو سخت است
سنگینی ِ احساس سراسر گله ای تو

پایان غزل پر پرم انگار نه انگار
یک عمر پی دیدن این مرحله ای تو

سخت است که با چشم ِ تر ِ خویش ببینم
در مجلس ختم دل ِمن هلهله ای تو

شعر از سید مهدی نژادهاشمی