آخر به راه عشق فدا شد جوانى اش
آخر به راه عشق فدا شد جوانى اش
آن
کس که بود خط مقدم نشانى اش
شب هاى حمله، وقت دعا تا ستاره ها
مى
رفت پا به پاى دل آسمانى اش
الگو گرفت از خط خونين کربلا
سرمشق
بود گرچه همه زندگانى اش
در بازگشت هاى صميمانه اى که داشت
مى
داد بوى جبهه لباس و کتانى اش
آرى، ز دور مى رسد اکنون، ولى دریغ
ساکت
شده است با همه شيرین زبانى اش
اى تيغ هاى سرخ تهاجم! چه کرده اید
با
قامت بلند و تن استخوانى اش؟!
یك شال سبز، مانده فقط یادگار او
شالى
که مى زدود سرشگ نهانى اش
تندیس استقامت شهر است بى گمان
بر
موج دست ها بدن ارغوانى اش
شعر از حمید رضا حامدی
+ نوشته شده در ۱۳۸۰/۰۸/۲۰ ساعت توسط م مهر
|