تو آن چنان نجیبی که صحرا نمی شود!
از شرم خنده های تو گل وانمی شود!

در نازکای ترد نگاهت حکایتی است
افسوس شرح آن همه اینجا نمی شود!

رفتی و من تمام خودم را گریستم
این لخته های اشک که حاشا نمی شود

هی دور می شوی همه ام را عجیب تر
این من چرا به دست غزل ما نمی شود

مجنون! شکوه بی کسی ات را ترانه باش
شیرین دهن به گفتن لیلا نمی شود...

شعر ازعلی پورشهری